26 دی 1403
برآمدن قاجار
تاریخ ایران پس از سقوط ساسانیان، تاریخی است مشحون از بیثباتی سیاسی، زوال سازمان منظم اداری و آشفتگی اقتصادی همراه با رکود تجارت و افول حیات مدنی، گسترش نظام زندگی بدوی و بیثباتی مالکیت ارضی. پس از خاتمۀ عصر بیداد اموی و پایان یافتن عصر عباسی و امارتنشینهای استیلایی و استکفایی که در تاریخ ایران به نام سلسلههای ایرانی شناخته شدهاند و جفاکاریهایشان بر این مردم کمتر از آل سفیان و عباس در ایرانزمین نبود، دورۀ استیلای قبایل ترک و مغول و ترکمان و ایلخانان و... فرارسید؛ ده قرنی که سراسر غارت بود و کشتن و سوختن و بردن و ویرانی.
26 مرداد 1403
ایران، برآمدن رضاخان
محمدعلیشاه با پدر علیل و محتاطش بسی تفاوت داشت. مردی مغرور و بوالهوس و خودکامهای بیرحم بود. در سالهای ولیعهدی خود در تبریز با ستمگری فرمان رانده بود و عادتِ رایزنی یا واگذاری قدرت نداشت. معتقد بود پدرش خبط کرد تسلیم مشروطهخواهان شد و بهزعم او چنانچه زور و قهر بیشتر به کار رفته بود، جنبش مشروطه از هم میپاشید. حاضر نبود چیزی از قدرتش کاسته شود و معروف است که گفته: «ایجاد مجلس ایرادی ندارد بهشرط آنکه در امور دولت و سیاست دخالت نکند». از همان ابتدای سلطنتش هرچه از دستش برمیآمد برای انهدام مشروطیت کرد و یاران نیرومندی هم در اختیار داشت.
+ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب روی تصویر کلیک کنید.
14 تیر 1401
«قبلۀ عالم» بهتر از «جیران» است
آیا انباشتن اطلاعات فراوان از گذشته، به اسم تاریخ، واقعاً تأثیری چشمگیر بر زندگی و تصمیمات ما دارد؟ جیافر باراکلو گوشزد میکند که «بازگو کردن جریان رخدادها، حتی در سطح جهانی، به درک بهتر نیروهایی که دستاندرکار تقسیم جهان کنونیاند منتهی نمیشود، مگر آنکه همزمان از تغییرات ساختاری این نیروها آگاه شویم. زیرا آنچه بیش از هر چیزی بدان نیاز داریم چارچوب و دستگاه مرجع جدید است.» منظور این است که اگر چارچوب فهم رخدادها عوض نشود و دستگاه مرجع تغییر نکند، بعید است که فهم ما بر اثر کثرت اطلاعات، بهتر و درستتر شود. در نتیجه، اگر کسی میخواهد از تاریخ طرفی ببندد، باید اصلاح چارچوب و دستگاه مرجع را در اولویت قرار دهد.
5 مهر 1400
دایرة المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق
جذابترین کتابی است که در حوزۀ جنگ هشتسالۀ ایران و عراق دیدهام. تمام مباحث کتاب مصور و مستند است؛ مجموعهای عظیم از 1000 عکس جذاب و 200 نقشۀ جالب از تمام عملیات جنگ. این اثرِ جامع روایتی کلی، از بالا و بیرون، و در عین حال منسجم از تحولات جنگ ارائه کرده که به تفکیک هر سال گزارش شده است. کل فضای عرصۀ نظامی، از خط مقدم تا پشت جبهه و تصمیمگیریها، را شرح میدهد. هم به کلیات جنگ پرداخته و هم به جزئیات؛ از رهبری جنگ تا ریزهکاریهای سربازان. نقشههای رنگی از همۀ عملیاتها درک بهتر تمام ماجراها را آسان کردهاند. آمارهای گوناگونِ امور مختلف جنگ در قالب دهها جدول و نمودار ریخته شدهاند. در کل با اثری مواجهیم که وثاقت و اعتبار یک مستند و جذابیت فیلمها و آثار هنری را یکجا در خود دارد.
28 مرداد 1400
ظم، جهل و برزخیان زمین
عنوان فصل ششم این کتاب خیلی خوب چنین است: «خردهفرهنگها و تولید اسطوره: سه روزی که ایران را همچنان تکان میدهد». این فصلِ مفصل به کودتای 28 مرداد اختصاص دارد. در این بخش با نظری کاملاً متفاوت روبهرو میشویم. نویسندۀ فاضل از منظر روانشناسیِ اجتماعی به آسیبشناسی این واقعه و نقد فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایران میپردازد و نکاتی بسیار بدیع را گوشزد میکند؛ نکاتی که همچنان مهم، آموزنده و تلخ و شیرین هستند. بریدهای از این کتاب را با هم میخوانیم.
30 خرداد 1400
فراز و فرود شیخ خزعل
پژوهشی ممتاز، دقیق، همهجانبه و منحصربهفرد دربارۀ یکی از شخصیتهای سیاسی مهم معاصر. اکثریت قریب به اتفاق پژوهشها شیخ خزعل (۱۲۴۲-۱۳۱۵ ه.ش) را یا کاملاً نادیده میگیرند یا تصویری کاملاً تیره از او به نمایش میگذارند. این درحالیست که این نابغۀ خاکستری، در کوران رخدادهای حیاتی اوائل قرن بیستم، با عملکردی خیرهکننده توانست ستایش بیگانگان و قدرتهای جهانی را هم برانگیزد. هوشمندی سیاسیاش باعث شد که نه دیپلماسی و نه هیچ حربهای نتواند در او کارگر افتد. عاقبت، رضاشاه با ترکیبی از زور و توطئهٔ حداکثری توانست او را از قدرت به زیر بکشد. این کتاب ماجراهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی شیخ خزعل را از زمان برآمدن تا سقوط و، در نهایت، مرگ، به تفصیل و با جزئیات، گزارش، تحلیل و نقد میکند، و درسهایی برای امروز ما در بردارد.
20 خرداد 1400
کشتگان بر سر قدرت
علت اصلی پایان یافتن دوران ترقیخواهی ناصرالدینشاه هرچه باشد، ماجرای آخرْ شورش نان تهران بود که یکباره ارکان سلطنت را لرزاند. خشکسالی با فقر و بیسیاستی دولت درهم آمیخت. گرسنگی شرم از زنان ربود و به خیابان ریختند. چند هزار نفر زن نان خواستند و با تیر و سنگ از جا درنرفتند، بلکه جریتر شدند. شاه که از بالای بامِ قصر با دوربین به شورش مردم مینگریست، به جان کلانتر افتاد. کلانتر تعهد کرد نظم را برقرار کند. با دومین ضربۀ او، خون در صورت زنی دوید و شورش عمومی شد. شاه باز غضب فرمود و به فلک کردن رضایت نداد و کلانتر بدبخت را طناب انداختند و جسد برهنهاش را در خیابان کشاندند و...