آیا «جنگ‌وصلح» رمان دشواری است؟

دشواری خواندن «جنگ و صلح» یک غلط بسیار مشهور در خصوص این کتاب خیلی خوب است. علت اصلی این دشواری هولناک (!) را وجود شخصیت‌های فراوان این رمان بزرگ معرفی کرده‌اند. می‌گویند «جنگ و صلح» دست‌کم پانصد شخصیت دارد (ظاهراً تعداد دقیق آن‌ها را نمی‌توان حساب کرد) و چنین خیل کثیری از شخصیت‌ها خواندن رمان را بسیار دشوار می‌سازد. پیش رفتن در داستان با داشتن این‌همه شخصیت اصلاً کار راحتی نیست، زیرا خواننده نمی‌تواند این تعداد از شخصیت‌ها را در ذهن نگه دارد و به همین علت شیرازۀ مطلب و نخ تسبیح ماجرا از دستش در می‌رود. اما چنین چیزی اصلاً صحت ندارد.

+ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید.


روباه

داستانی قوی و خوش‌ساختار با نمادپردازی‌های عالی. تمثیلی زیبا از یک مسئلۀ مهم در زندگی انسان‌ها. در زمان جنگ جهانی اول، دو خواهر جوان و مجرد به‌تنهایی یک مرغداری را می‌گردانند. روباهی آن‌ها را به دردسر می‌اندازد تا این‌که گذر سرباز جوانی به آن مزرعه می‌خورد و از او می‌خواهند که بماند. او روباره را شکار می‌کند و یکی از خواهران به او علاقمند می‌شود و دیگری آزرده از این رابطه می‌خواهد خواهرش را منصرف کند. موفق نمی‌شود اما نتایجی غیرمنتظره برای همه رقم می‌خورد. لارنس نشان می‌دهد که مسئلۀ رابطۀ میان زن و مرد در یک فرهنگ بسته هیچ راه‌حلی ندارد.


تسلیم و طغیان انسان

کتاب را زود تمام کردم؛ نه به این دلیل که حجمش کم بود، بلکه چون مرا بلعید. کتاب را زود تمام کردم و نالیدم که آخر چرا فقط 176 صفحه؟! مگر دربارۀ مصائب، جهل، رؤیاهای احمقانه و آرزوهای موهوم بشریت نمی‌شود 176 هزار صفحه نوشت؟! بیشتر از این‌ها نیز می‌توان نگاشت. ولی چیزی نداشتم که بخوانم و متأثر شوم. چاره‌ای نداشتم جز این‌که بعد از یک روز وقفه دوباره بخوانمش؛ این بار آهسته‌تر، دقیق‌تر. قطره‌قطره نوشیدمش و کلمه‌به‌کلمه جلو رفتم. انگشتم را روی واژه‌ها می‌گذاشتم تا حتی یک حرف هم از زیر دستم در نرود.


راز

کوچک، اما شاهکار. مختصر ولی دقیق. استخوان‌بندی‌اش قوی و جمله‌جمله‌اش تراش‌خورده. شروع خوب و عجیب با پایان خوب‌تر و عجیب‌تر. شخصیت‌پردازی، پیرنگ، تعلیق، سبک، نثر، فضاسازی همه و همه عالی و درخشان. و اگر کسی به واقعیت علاقه دارد، واقعی. نویسنده با ترکیبی از خیال و حقیقت دست به روانکاوی خانوادۀ خود می‌زند تا رازی را آشکار سازد که سال‌ها بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد. آن‌چه کشف می‌کند رخدادی بس تراژیک است که هم ریشه در مرگ دارد و هم پیامدهای دور مرگباری به بار می‌آورد. لابه‌لای اتفاقات بزرگ هم جزئیاتی آموزنده جای گرفته‌اند که همانند کلیت داستان درخشان‌اند.


سروانتس

پاپ پیوس روسپیان را تخم شیطان می‌دانست. دوست داشت تمامی‌شان را بسوزاند. فرمانی تند و تیز صادر شد که زنان را تبعید می‌کرد: ظرف شش روز باید که رم را ترک می‌کردند. سپس پایتخت مقدس پاک و آرامش از نو برقرار می‌شد. اما به‌جای آرامش، آشوب به پا شد. تاجران یکسره به نومیدی و تردید افتادند. صرافان اعلام ورشکستگی کردند. مأموران گمرک اعلام کردند در صورت تبعید روسپیان، ورود کالای تجملی به چنان شدتی افت می‌کند، که در آینده خزانۀ دولت سالانه بیست هزار دوکا کمبودِ درآمد خواهد داشت، و شهر رم از سکنه خالی می‌شود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


یک دوگانۀ خیلی خوب

در ایران، معمولاً کتاب‌های خوب ترجمه‌های بد دارند و کتاب‌های خیلی خوب ترجمه‌های خیلی بد. این دو رمان خیلی خوب هم ترجمه‌های خیلی زیادی دارند که بیشترشان یا بد هستند یا خیلی بد. در این میان، فقط دو سه مورد از آن‌ها خوب‌اند. اما حالا یک ترجمۀ خیلی خوب از هر دو با یک قلم درخشان داریم. آقای کسایی‌پور با دانش نظری، تجربۀ عملی و سال‌ها تمرکز ترجمه‌ای شایسته از هر دو شاهکار ماندگار جورج اورول ارائه کرده است. حتی کسانی که این دو رمان را با ترجمه‌های خوب قبلی خوانده‌اند، جا دارد آن‌ها را با ترجمۀ جدید بازخوانی کنند.