اندر احوالات غربت‌نشینی

کتابی که عصارۀ روح را می‌گیرد همان است که باید باشد. و با همۀ این تلخی‌ها که به جانم می‌نشیند – با تقلب از روی دست نادر ابراهیمی – فریاد می‌زنم:
«خدایا تا دَمِ موت از کتاب دورم مکن: از بوی کاغذ نو، از صدای ورق زدن برگ‌ها، از جلدهای محکم و صاف و سبک! خدایا! از آواز خوش موسیقی واژه‌های زیبای فارسی محرومم مکن، از کتاب‌های خوب، از کتاب‌های نادر ابراهیمی محرومم مکن! خدایا! در قلب زندۀ کتاب بمیرانم!»