16 بهمن 1401
از دل تو تا دل من
اثری پخته و پیراسته، و حاصل یک عمر دانش و پژوهش و تجربه. نوعی فلسفۀ زندگی و برنامۀ سلوک معنوی متناسب با جهان مدرن معاصر. نویسندۀ دانشمند از مشترکات ادیان توحیدی و مکاتب شرقی بهره برده تا اصولی کلی و قواعدی عملی فراهم آورد برای دستیافتن به نوعی زندگی مهرورزانه. او همۀ آن اصول و قواعد را در چارچوبی منظم و منطقی جای داده که شامل دوازده مرحله است. این اثر هم از عمق نظری برخوردار است و هم جنبۀ کاربردی قوی و مؤثری دارد. علاوه بر دیدگاه کلی، کتاب مملوّ از نکتهسنجیهای اخلاقی و معنوی ناب و دقیق است که ارزش مستقل دارند.
6 آبان 1401
کدام آرمانشهر؟
از صدر تا ذیلِ این شاهکار، خواندنی و خوردنی است، بارها و بارها. حتی یادداشتهای حاشیهای آن نیز از بسیاری کتابهای دیگر آموزندهتراند. لذا عجیب نیست که تاکنون به بیش از سی زبان ترجمه شده است. با این شهرت جهانی، میتوان حدس زد در آیندۀ نزدیک به همین تعداد ترجمۀ فارسی از آن به بازار خواهد آمد. ولی عجالتاً میتوانیم وضعیت موجود را به این صورت خلاصه کنیم:
یک کتاب عالی با دو ترجمه: یکی خوب و دیگری خیلی بد. افتضاحبودگی ترجمۀ «نشر نوین توسعه» از جلد کتاب شروع میشود و به کل متن سرایت میکند و تمام آن را بهگند میکشد.
23 خرداد 1400
درد باردار است!
برای اینکه فلسفۀ درد را درآوریم، باید همچون ابژه به آن نگاه کنیم. اینجاست که درد را هم دارای وجوهی جسمانی میدانیم و هم دارای وجوهی روانی. نویسنده به هر دو وجه اشاره میکند و مثالهایی از گونههای مختلفش میآورد. افزون بر اینکه به حالتی از درد اشاره میکند که دردِ جسمانی و روانی در هم تنیدهاند و حتی یکی بدون دیگری وجود نخواهد داشت.وی این ایده را مبنای کار خویش قرار میدهد که «درد همیشه، هم جزئی جسمی دارد و هم جزئی روانی (یا روانشناختی).» لذا نویسنده لازم میبیند، علاوه بر فیلسوفان، به بحثها، مثالها و نظریات روانشناسان و درمانگران هم توجهی جدّی داشته باشد. خلاصه اینکه برای دستیابی به فلسفۀ درد، دانشهای غیرفلسفی را هم بهکار میگیرد.
14 خرداد 1400
اول و آخر پرسش
برایان مگی در کتابش این ماجرای تلخ را بازگو کرده است: هرقدر کمندِ حقیقتجویی را تنگتر گرفتهایم، کمتر چیزی فراچنگ آمده است. مادۀ شناسایی ما، یعنی جهان، هم تا دلتان بخواهد عجیبغریب و گلوگشادتر از چیزی است که فکر میکردیم. هرگونه تحدید و تقلیلی به یکباره بر وسعت جهان افزوده و کار خیلی بیخ پیدا کرده است. چراکه مدام بر جنبههای شناختناپذیر جهان افزوده شده، چه رسد به ناشناختهها. هر تلاشی در طول تاریخ برای علاج ماجرا سرطان جدیدی را به جان بخش تازهای از پیکرۀ دانش بشری انداخته است. نتیجه؟ اکثریت قریب به اتفاق امور جهان و انسان را نمیدانیم و نمیتوانیم هم بدانیم.