14 فروردین 1400
بدآموزی یک خودآموز
> این کتاب جنجالی تا این لحظه به چاپ هفتم رسیده است. بسیاری با شور و شعف آن را خریدهاند به این امید که چیزی بیاموزند. مسئله این است که خوانندگان این کتاب گمان میکنند با مطالعۀ این کتابِ چهارصد صفحهای با حقیقت دیکتاتوری آشنا میشوند. اصلاً اینطور نیست. این کتاب جالب و سرگرمکننده به خواننده شناختی جدی، مبنایی و فلسفی در موضوع دیکتاتوری ارائه نمیکند. به عبارت دیگر، هرچند عنوان کتاب ادعا میکند که این اثر خودآموز است، در واقع باید آن را بیشتر نوعی بدآموزی به شمار آورد.
23 اسفند 1399
یادداشتهای پنجساله
برای اینکه ببینیم مارکز چه نویسندۀ خوبی است، لازم نیست رمانهای اصلیاش را بخوانیم. این مجموعه مقالات روزنامهای نشان میدهد که در نویسندگی فوقالعاده کاربلد است. او موضوعات بسیار جالبی را هم انتخاب میکند. مقالۀ نهم به ما هم مربوط میشود، چون دربارۀ یک ایرانی بیچاره و سرگردان است؛ با این عنوان: «بیماری سیاسی محمدرضا پهلوی».
15 اسفند 1399
بهدرود رفیق
اغتشاش. اغتشاش. بله؛ اغتشاش. دعوا هم بود. ولی دعوا دربارۀ تاپالۀ اسب بود. این چیزها، از میان فضولات دیگر حیوانات، خوراک بهتر و مغذیتری بود؛ زیرا لابهلایاش دانههای درست گندم یافت میشد. البته که حاضر بودند خود اسبهای مرده و متعفن را هم بخوردند، اما چیزی نمییافتند. اصلاً مگر اسبی مانده بود؟ بله؛ اسبهای دولتی معدودی اینجا و آنجا پرسه میزدند، ولی کسی جرأت نداشت به آنها نزدیک شود؛ مگر اینکه از جانش سیر شده باشد. از چیز دیگری که نمیشد سیر شد. آخر مگر چقدر تاپالۀ اسب گیر آدم میآمد با وجود آن همه گرسنه و قحطیزده؟!