روباهی که می‌خواست خارپشت باشد

روباهی که می‌خواست خارپشت باشد
مقالۀ بلند خارپشت و روباه در فهرست برترین جستارهای قرن بیستم جای دارد. موضوع این تحقیق درخشان فلسفۀ تاریخ تولستوی است. آیزایا برلین این دیدگاه فلسفی را با محوریت رمان جنگ و صلح به‌تفصیل صورت‌بندی، ریشه‌یابی، بررسی و نقادی می‌کند. او به‌شکلی عمیق اما روشن تضاد تراژیک میان اعتقاد و استعداد تولستوی را آشکار می‌کند، میان آن‌چه می‌خواست و آن‌چه می‌توانست. در نهایت، تحلیل خود را فراتر می‌برد و به تمام گسترۀ تفکر و زندگی بشری تسری می‌دهد. این جستار فصل دوم کتاب بسیار خوب متفکران روس است، اما به‌دلیل اهمیت و جذابیت جداگانه هم منتشر می‌شود. ترجمۀ نیکوی نجف دریابندری هم بی‌نیاز از تعریف است.


کلّی به‌طور کلّی

مسئلۀ کلی‌ها بسیار انتزاعی است، اما اگر معنای آن روشن شود، به همان اندازه جالب خواهد بود؛ زیرا این مسئله تمام دامنۀ ذهن و زبان را پوشش می‌دهد. اما اگر هم به‌خودی‌خود جالب نباشد، دو دلیل برای پرداختن به آن هست: 1) «تحقیق در تقریباً هر مسئلۀ فلسفی، هرگاه به اندازۀ کافی پیش برده شود، ما را با یکی از جنبه‌های مسئلۀ کلی‌ها روبه‌رو می‌کند. بنابراین باید به‌عنوان وسیله‌ای برای پرداختن به سایر مسائل فلسفه به آن بپردازیم»؛ 2) مسئلۀ کلی‌ها به‌عنوان یک واقعیت تاریخی، در نظر فلاسفه معانی مهمی داشته که کمتر کسی می‌تواند نسبت آن‌ها بی‌توجه باشد.

+ برای خواندن متن کامل این معرفی کتاب، روی تصویر کلیک کنید.


از زندگی چه مانده است؟

«چرا از استیونز متنفرید؟»
شاید در ابتدا به نظر برسد که سؤالی بیهوده است. ولی از دید من چنین نیست. اندیشیدن به این سؤال می‌تواند ما را از فاجعه‌ای فراگیر باخبر سازد. به بیان دیگر، می‌تواند کمکی شایان باشد برای درک مختصاتی که در آن قرار گرفته‌ایم، و این حقیقت را دریابیم که چرا از بعضی امور بدمان می‌آید و برخی دیگر را خوش می‌داریم؟ همچنین، چرا به عده‌ای مهر می‌ورزیم و، در مقابل، از جماعتی دیگر متنفریم؟