9 بهمن 1403
آیا «جنگوصلح» رمان دشواری است؟
دشواری خواندن «جنگ و صلح» یک غلط بسیار مشهور در خصوص این کتاب خیلی خوب است. علت اصلی این دشواری هولناک (!) را وجود شخصیتهای فراوان این رمان بزرگ معرفی کردهاند. میگویند «جنگ و صلح» دستکم پانصد شخصیت دارد (ظاهراً تعداد دقیق آنها را نمیتوان حساب کرد) و چنین خیل کثیری از شخصیتها خواندن رمان را بسیار دشوار میسازد. پیش رفتن در داستان با داشتن اینهمه شخصیت اصلاً کار راحتی نیست، زیرا خواننده نمیتواند این تعداد از شخصیتها را در ذهن نگه دارد و به همین علت شیرازۀ مطلب و نخ تسبیح ماجرا از دستش در میرود. اما چنین چیزی اصلاً صحت ندارد.
+ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید.
30 دی 1403
روباه
داستانی قوی و خوشساختار با نمادپردازیهای عالی. تمثیلی زیبا از یک مسئلۀ مهم در زندگی انسانها. در زمان جنگ جهانی اول، دو خواهر جوان و مجرد بهتنهایی یک مرغداری را میگردانند. روباهی آنها را به دردسر میاندازد تا اینکه گذر سرباز جوانی به آن مزرعه میخورد و از او میخواهند که بماند. او روباره را شکار میکند و یکی از خواهران به او علاقمند میشود و دیگری آزرده از این رابطه میخواهد خواهرش را منصرف کند. موفق نمیشود اما نتایجی غیرمنتظره برای همه رقم میخورد. لارنس نشان میدهد که مسئلۀ رابطۀ میان زن و مرد در یک فرهنگ بسته هیچ راهحلی ندارد.
18 آبان 1403
تسلیم و طغیان انسان
کتاب را زود تمام کردم؛ نه به این دلیل که حجمش کم بود، بلکه چون مرا بلعید. کتاب را زود تمام کردم و نالیدم که آخر چرا فقط 176 صفحه؟! مگر دربارۀ مصائب، جهل، رؤیاهای احمقانه و آرزوهای موهوم بشریت نمیشود 176 هزار صفحه نوشت؟! بیشتر از اینها نیز میتوان نگاشت. ولی چیزی نداشتم که بخوانم و متأثر شوم. چارهای نداشتم جز اینکه بعد از یک روز وقفه دوباره بخوانمش؛ این بار آهستهتر، دقیقتر. قطرهقطره نوشیدمش و کلمهبهکلمه جلو رفتم. انگشتم را روی واژهها میگذاشتم تا حتی یک حرف هم از زیر دستم در نرود.
1 آبان 1403
امریکائی آرام
گرفتاری قهرمان داستان در این است که با توجه به وضع آشفتۀ آدمیان و با در نظر گرفتن خطاها و ریاها و دروغها، میخواهد تعهد قبول نکند و در همۀ احوال ناظر بیطرف باشد. میداند که چه بر حماقت بشر بخندد و چه بر آن گریه کند، به هر حال بهرهای جز پشیمانی نخواهد برد. اما بهناگاه، درست در زمانی که گمان میکرده است گوشهای بیخطر و آرام و ایمن در قلب ناآرامیهای روزگار یافته است، بیکس و تنها میماند. پی میبرد که هستی آدمی در مرز میان آرمان و واقعیت میگذرد و از تنش و کشاکش میان آن دو مایه میگیرد.
+ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب روی تصویر کلیک کنید.
19 شهریور 1403
راز
کوچک، اما شاهکار. مختصر ولی دقیق. استخوانبندیاش قوی و جملهجملهاش تراشخورده. شروع خوب و عجیب با پایان خوبتر و عجیبتر. شخصیتپردازی، پیرنگ، تعلیق، سبک، نثر، فضاسازی همه و همه عالی و درخشان. و اگر کسی به واقعیت علاقه دارد، واقعی. نویسنده با ترکیبی از خیال و حقیقت دست به روانکاوی خانوادۀ خود میزند تا رازی را آشکار سازد که سالها بر سینهاش سنگینی میکرد. آنچه کشف میکند رخدادی بس تراژیک است که هم ریشه در مرگ دارد و هم پیامدهای دور مرگباری به بار میآورد. لابهلای اتفاقات بزرگ هم جزئیاتی آموزنده جای گرفتهاند که همانند کلیت داستان درخشاناند.
11 خرداد 1403
عیش مدام
برای رمانخوانهای حرفهای. چه عاشق رمانهای کلاسیک باشید و چه شیفتۀ رمانهای مدرن، لازم است مادام بوواری را بخوانید. این رمان در نقطۀ صفر مرزی کلاسیک-مدرن قرار دارد، آن هم بر فراز قلهای بلند، خارج از دسترس و تصور. آنقدر با فکر ساخته و پرداخته شده که فهمش کار یک نفر نیست. نحوۀ فهمیدنش هم نیاز به آموزش دارد. یوسا استاد این کار است. او هم به کلیات نادیدنی رمان میپردازد و هم به جزئیات مغفول آن. به همین دلیل، کسانی که این رمان را ارج مینهند، باید عیش مدام را نیز مطالعه کنند؛ هم برای فهم بهتر و هم برای لذت بیشتر.
25 بهمن 1402
کیمیایی برای عشق
چیزی گستاخ در درونم خواست به او بپرد و بپرسد شما چیستی که دریا و ساحل و آب و آفتابت اوست؟ دقیقاً چیستی؟ کرۀ زمین؟ که جلویش را گرفتم و گوشزد کردم که به تو ربطی ندارد، دخالت نکن. و در عوض، دستم را روی مشت چپش گذاشتم و گفتم «خوب بود. شعر قشنگی بود.»
خواهش میکنم ملامتم نکنید. علاوه بر یک کاسه قارچ سوخاری لذیذ، یک پیتزا سبزیجات به مساحت یک نان تافتون همراه با نوشابۀ رژیمی خانواده مهمانش بودم و وظیفۀ اخلاقیام ایجاب میکرد که دودستی چاپلوسیاش را بکنم. من هم کوتاهی نکردم. دست دومم را نیز روی مشتش گذاشتم تا بیشتر دلگرمش سازم.
[ برای خواندن متن کامل این یادداشت بر روی تصویر کلیک کنید. ]
9 بهمن 1402
یک زن آزادیبخش
"الیزابت فینچ" دربارۀ الیزابت فینچ است؛ زنی تحصیلکرده و فرهیخته، تنها و رواقیمشرب، نویسنده و مدرس دانشگاه، و متخصص تاریخ و فرهنگ. در سیر داستان بهطور کامل با او آشنا نمیشویم. او تا انتها در سایهروشن میماند. هیچگاه بهطور کامل در روشنایی قرار نمیگیرد تا او را واضح ببینیم و کامل بشناسیم. حتی برای شخصیتهای داستان، اعم از دوستان و اقوام، هم مکشوف نمیشود. البته در سیر داستان قدمبهقدم با او بیشتر آشنا میشویم، اما هر چقدر بیشتر میشناسیمش، وجوه ناشناختهاش نیز بیشتر میشوند. عجیب است؟ نه، اصلاً. مگر در واقعیت همینطور نیست؟
31 شهریور 1402
عشق بهتر است یا ثروت؟
ماجرای رمان در دوران ادواردی میگذرد؛ همان عهدی که هنوز انباشته از روی و ریای مهوّع عهد ویکتوریاییست. عهد ادعا و غرور و زهد دروغین. زرورقی تصنعی بر گنداب واقعیت جامعۀ امپراتوری بریتانیا. البته فاستر آنقدر خام و ناشی نیست که این زرورق را بردارد تا خواننده را دچار تهوع کند. او هوشمندانه بخشی بسیار نازک از آن زرورق را به تصویر کشیده است تا خواننده با دقت و نگاه تیز متوجه زیر آن شود. البته حکایت گنداب و زرورق حکایت همۀ اقوام و ملتهاست، با اختلاف در کمیت و کیفیت. کسی نمیتواند خود را از اصلِ اصیل این ویژگی تمدنی مبرا بداند.
[روی تصویر کلیک کنید و متن کامل این معرفی کتاب را بخوانید.]
9 تیر 1402
سروانتس
پاپ پیوس روسپیان را تخم شیطان میدانست. دوست داشت تمامیشان را بسوزاند. فرمانی تند و تیز صادر شد که زنان را تبعید میکرد: ظرف شش روز باید که رم را ترک میکردند. سپس پایتخت مقدس پاک و آرامش از نو برقرار میشد. اما بهجای آرامش، آشوب به پا شد. تاجران یکسره به نومیدی و تردید افتادند. صرافان اعلام ورشکستگی کردند. مأموران گمرک اعلام کردند در صورت تبعید روسپیان، ورود کالای تجملی به چنان شدتی افت میکند، که در آینده خزانۀ دولت سالانه بیست هزار دوکا کمبودِ درآمد خواهد داشت، و شهر رم از سکنه خالی میشود.
[ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]