روان‌کاوی اسپینوزایی

«مسئله‌ی اسپینوزا» مثل قفلی بود که کلیدش را هنوز نمی‌شناختم؛ اما یالوم را می‌شناختم. روانکاوی دل‌بسته به فلسفه، با توانایی روایت داستان‌هایی که تجربۀ زیست مشترک، بسیار در آن‌ها می‌یابی. یالوم دو خط زمانی موازی را می‌سازد: یکی قرن هفدهم، در هلند، که اسپینوزا از جامعۀ یهودیان طرد شد و دیگری قرن بیستم در برلین، که یکی از نظریه‌پردازان نازی، آلفرد روزنبرگ، درگیر پرسشی غریب دربارۀ اسپینوزای یهودی است. این تقابل قلب تپندۀ داستان است. اسپینوزا آرام، عمیق، بی‌ادعا؛ روزنبرگ پرتنش، پرخاشگر، گم‌گشته. اسپینوزایی که می‌خواهد اخلاق را از ضرورت هستی، بیرون بکشد و روزنبرگی که از حقیقت می‌گریزد تا در دامن اسطوره‌های نژادی پناه بگیرد...
+ روی تصویر یا عنوان کلیک کنید و متن کامل را بخوانید.


روان‌درمانی اگزیستانسیال

بیماری نتیجۀ عدم تعادل میان عوامل بیماری‌زا و مقاومت میزبان است. عوامل بیماری‌زا همیشه در بدن هستند، نیز فشارهای روانی که از زندگی جدایی‌ناپذیرند و همۀ افراد با آن‌ها دست به گریبانند. ابتلای فرد به بیماری بستگی به مقاومت بدن در برابر عامل بیماری‌زا دارد: وقتی مقاومت پایین بیاید، بیماری پدیدار می‌شود، حتی اگر تهاجم عامل بیماری‌زا تغییری نکند. پس همۀ انسان‌ها سرگشته‌اند، ولی بعضی قادر به کنار آمدن با این وضع نیستند: ناهنجاری روانی فقط به وجود یا فقدان فشار روانی وابسته نیست، بلکه تعامل میان فشار روانی همه‌جایی و سازوکارهای دفاعی فرد نیز نقش مهمی در آن دارد.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


آنگه که خود را یافتم

من خود را در قامت استاد دانشگاه جوان خوش‌آتیه‌ای به خاطر می‌آورم که در جریان آخرین اطلاعات و پیشرفت‌های جدید بود. اینک با شنیدن بسیاری از سخنرانی‌های جدید سردرگم می‌شوم، البته نه به اندازۀ گوش دادن به سخنرانی‌هایی با موضوع تحریک مغناطیسی مغز. آنان به توضیح روش‌های محرک و بازدارندۀ مراکز حیاتی در مغز می‌پردازند که بدون هیچ عوارضی، بدون استفاده از دارو، بسیار دقیق‌تر و مؤثرتر عمل می‌کند. آیا آیندۀ حوزۀ کاری من این بود؟ در سال 1957 که من رزیدنسی را شروع کردم، روان‌درمانی هستۀ اصلی روانپزشکی محسوب می‌شد، اما اینک گفتگو دربارۀ روان‌درمانی بسیار اندک است.

برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب بر روی تصویر کلیک کنید.