برج و میدان

انقلابِ مربوط به چاپ و نشر که «اصلاحات دینی» را میسر کرده بود نتایج ناخواستۀ خود را داشت. بین سال‌های 1450 و 1500، قیمت کتاب‌ها تا دو سوم پایین آمد، و از آن پس همچنان کاهش یافت. در سال 1383 هزینۀ این‌که کاتبی فقط یک کتاب دعا بنویسد معادل دستمزدِ 208 روز بود. در دهۀ 1640، به‌لطف صنعت چاپ، سالانه بیش از سیصد هزار تقویم در انگلستان به فروش رفت، فقط به‌قیمت دو پنی، در زمانه‌ای که دستمزد روزانۀ کارگر 5/11 پنی بود. قیمت واقعیِ کتاب در انگلستان در فاصلۀ اواخر قرن 15 و اواخر قرن 16 میلادی 90 درصد پایین آمد.


سرگذشت هکلبری فین

تام سایر با دلخوری گفت: «این کاری که ما داریم می‌کنیم خیلی آسون و ناجوره. کشیدن یه نقشۀ سخت خیلی کار سختیه. هک‌فین، من تا حالا هیچ بساطی احمقانه‌تر از این ندیدم. تمام مشکلات را خودمون باید از خودمون دربیاریم. این وضع یه خوبی که داره اینه که ما باید جیم رو از خطرها و مشکلاتی نجات بدیم که به دست خودمون درست کردیم، نه خطرها و مشکلاتی که به دست آدمائی درست شده باشه که وظیفه‌شون بوده درست کنن، این افتخارش بیشتره، ما باید همۀ این‌ها رو از کلۀ خودمون دربیاریم. خوب، حالا تا من دارم فکرهامو می‌کنم باید بگردیم یه چیزی پیدا کنیم که باش ارّه درست کنیم.»
«ارّه می‌خوایم چه‌کار؟»


ریشه‌های آلمانی

آن‌چه برای هایدگر قطعی است این است که این جامعۀ جهانی نزد وی از کابوس هم بدتر است. او این را «شب جهان» نامید. این، آن‌سان که مارکس پیش‌بینی کرده بود، در واقع به معنای پیروزیِ غربِ به‌غایت شهری‌شده و به‌غایت تکنولوژیک بر کل کرۀ زمین است؛ هم‌سطحی و یک‌دستی کامل، فارغ از این‌که آیا این ناشی از اجبار و اضطرار آهنین است یا نتیجۀ تبلیغات چاپلوسانه در خصوص بازده تولید انبوه. این به معنای وحدت نژاد انسانی بر پایۀ نازل‌ترین سطح است، به معنای پوچی کامل زندگی، به معنای روزمرّگی خودتداوم‌بخشِ بی‌دلیل و بی‌جهت.


بیلی باتگیت

آرنولد آشغالی با چنان جدیت و پشتکار دیوانه‌واری زباله‌گردی را برای زندگی خودش در پیش گرفته بود که به نظر کاملاً طبیعی و منطقی می‌آمد و آدم پیش خودش می‌گفت چرا من این‌جور زندگی نکنم؟ چرا من چیزهای شکسته و پاره و پوسیده را دوست نداشته باشم، چیزهای از کارافتاده، چیزهای کج‌وکوله و ترکیده و ناقص، چیزهایی که بوی گند می‌دهد و هیچ‌کس حاضر نیست کثافت روش‌شان را پاک کند تا ببیند چیست، چیزهایی که نه شکل‌شان معلوم است، نه خاصیت‌شان مشخص است، و نه طرز کارشان معیّن – چرا من این‌جور چیزها را دوست نداشته باشم و نگه ندارم؟


دربارۀ دین

یک نفر را به من نشان دهید که نیروی داوری، روح مشاهده‌گری، احساس هنری، یا اخلاق را در او پرورش داده و کاشته‌اید؛ آن‌گاه من نیز متعهد می‌شوم که دین را آموزش دهم. البته در دین استادی و شاگردی هست. افرادی هستند که هزاران تن خود را به ایشان پیوند می‌زنند، اما این پیوستن با تقلید کور فرق دارد، و آنان به این دلیل شاگرد نیستند که استادشان ایشان را به این امر واداشته است؛ خیر، او استاد است چون آنان او را به عنوان استاد برگزیده‌اند. آن کس که با بیان کردن دینِ خویش آن را در دیگران برانگیخته است دیگر آن را تحت قدرت خود ندارد تا آنان را پیش خودش نگه دارد.

برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، بر روی تصویر کلیک کنید.


آنگه که خود را یافتم

من خود را در قامت استاد دانشگاه جوان خوش‌آتیه‌ای به خاطر می‌آورم که در جریان آخرین اطلاعات و پیشرفت‌های جدید بود. اینک با شنیدن بسیاری از سخنرانی‌های جدید سردرگم می‌شوم، البته نه به اندازۀ گوش دادن به سخنرانی‌هایی با موضوع تحریک مغناطیسی مغز. آنان به توضیح روش‌های محرک و بازدارندۀ مراکز حیاتی در مغز می‌پردازند که بدون هیچ عوارضی، بدون استفاده از دارو، بسیار دقیق‌تر و مؤثرتر عمل می‌کند. آیا آیندۀ حوزۀ کاری من این بود؟ در سال 1957 که من رزیدنسی را شروع کردم، روان‌درمانی هستۀ اصلی روانپزشکی محسوب می‌شد، اما اینک گفتگو دربارۀ روان‌درمانی بسیار اندک است.

برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب بر روی تصویر کلیک کنید.


انسانیت: تاریخ اخلاقی سده بیستم

به موجب برآوردهای یک آمریکایی، در جنگ جهانی دوم، بمباران منطقه‌ای آلمان حدود 305 هزار غیرنظامی را کشته بود. ادارۀ آمار فدرال در ویسبادن بعد از جنگ تعداد غیرنظامیان کشته‌شده را 593 هزار نفر اعلام کرد. اما باید به واقعیتی که در ورای این آمارها قرار دارد دقت کنیم. در ژوئیه سال ۱۹۴۳ بمباران هامبورگ آغاز شد. بریتانیا به کمک آمریکا حملۀ هوایی بسیار عظیمی به راه انداخت. آسمان شهر در شب ظرف چند دقیقه بدل به جهنم شد. بمب‌ها بر شهر باریدن گرفت و آتش‌سوزی حاصل از آن‌ها به طوفان عظیمی از آتش بدل شد. حرارت آن به ۸۰۰ درجه می‌رسید...

برای مطالعۀ متن کامل این بریده از کتاب، بر روی تصویر کلیک کنید.


سازمان‌های امنیتی روس از شوروی استالین تا روسیۀ پوتین

این ولادیمیر پوتین که تا سه سال قبل هنوز برای مردم فردی گمنام بود حقیقتاً چه کسی بود؟ دشوار بتوان از یاد برد که رئیس‌جمهور روسیه بیشتر ایام خدمتش را در کا گ ب سپری کرده است و این‌که چگونه این سرهنگ دوم سرویس‌های اطلاعاتی موفق شد شاهکارش برای فتح کرملین را به اجرا دربیاورد. ولادیمیر پوتین در وهلۀ اول محصول بی‌کم‌وکاست سیستم شوروی است که کا گ ب بازوی مسلح آن بود. پوتین هنوز هم روحیه و حرکات غیرارادی کا گ ب را حفظ کرده است. پوتین از همان آغاز جوانی هر شب خواب ورود به کا گ ب را می‌بیند....

برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید.


ذهن اخلاقی

برای این‌که شمه‌ای از این نوع خشونت را حس کنید، نمونۀ هولناکِ زیر را که در سال 2001 در بیت‌المقدس روی داده بخوانید:
«آن شب حدود سی مرد و زنِ فامیل در خانه جمع شده بودند. پس از خوشامدگوییِ آقای اساسه، میهمان‌ها به دور نورا، دختر سی‌ودو سالۀ آقای اساسه، حلقه زدند. دختر با چشمانی مملو از وحشت، و با شکمی ورم‌کرده که از وضع پیراهنش پیدا بود، میان جمعیت ایستاده بود. او ماه پنجم بارداری‌اش را می‌گذراند. نورا مجرد بود. پدر، با طناب در یک دست و تبر در دست دیگر، از او خواست که یکی را انتخاب کند. نورا به طناب اشاره کرد. آقای اساسه دخترش را به زمین هل داد، پا بر سرش گذاشت و...»


گفت‌وگوهایی با پروفسور ایگرگ

رسماً باید این را به شما بگویم: من دشمن فلسفه‌ام! نمی‌توانم در این خصوص ایده‌ای بدهم! حتی ایدۀ ریزه‌میزه! و چیزی هم مبتذل‌تر و عامیانه‌تر و نفرت‌انگیزتر از ایده‌ها سراغ ندارم! در کتاب‌خانه‌ها تا دلتان بخواهد ایده پیدا می‌شود! همین‌طور در تراس کافه‌ها! تمام آدم‌های ضعیف و ناتوان تا خرخره پُر از ایده‌اند! اما فیلسوف‌ها! آن‌ها با ایده‌هاشان کاروکاسبی به‌هم می‌زنند! با ایده‌هاشان نسل جوان را پُرافاده می‌کنند! همان‌طور که خودتان می‌دانید، نسل جوان آماده است هر آشغالی را قورت دهد...

برای مطالعۀ متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید.