معرفی کتاب رویارویی با پاسداران مطلق‌گرایی اثر لشک کولاکوفسکی

لِشِک کولاکوفسکی زمانی که چند سال از تبعیدش را در آکسفورد بود با آیزایا برلین روابط دوستانۀ نزدیکی به هم زد که تا آخر عمر به آن مباهات می‌کرد. در باب روابط آن دو فیلسوف حرف‌وحدیث‌هایی ساختند که این لطیفه جزو آن‌هاست:

روزی آیزایا می‌پرسد: حال شما چطور است؟ لشک می‌گوید: خوب، می‌دانید، انگلستان جزیره‌ای در اروپاست؛ آکسفورد جزیره‌ای است در انگلستان؛ کالج اُل‌سولز جزیره‌ای در آکسفورد؛ و من جزیره‌ای در کالج اُل‌سولز.»

وقتی یک خوانندۀ ایرانی در بحر اندیشه‌های این جزیرۀ دلپذیر فرو می‌رود، از جمله احساساتی که به او دست می‌دهد حسرت است و دریغ است و درد؛ حسرت این‌که چرا چنین فیلسوفی با اقبالی گسترده مواجه نشد. منظورم مُد شدن او نیست، بلکه توجه فراگیر به اندیشه‌های اوست که ملازم با جدی گرفتن بینش معقول، معتدل، متین و جامع اوست. چراکه ما در اوضاع و احوالی به‌سر می‌بریم که سخت به عقلانیت و اعتدال و همه‌جانبه‌نگری نیاز حیاتی داریم. فلسفه‌های رادیکال، بلکه افراطیِ، غربی حتی اگر هم سودمند و سازنده باشند، در فضای کلی جهان غرب چنین خاصیتی دارند. اما برای ما، آن‌چنان را آن‌چنان‌تر می‌کنند. ما که گویی طبیعتاً افراطی هستیم، با چنان فلسفه‌هایی بنزین بر آتش حریق خود می‌ریزیم. در مقابل، بینش فلسفی کولاکوفسکی آب گوارایی است برای عطش ما در برهوت گسسته‌خردی.

با وجود این، آثار ترجمه‌شده از کولاکوفسکی انگشت‌شمار و کم‌خواننده هستند. خوشبختانه در این یکی‌دو سال اخیر چند اثر خوب از او به فارسی ترجمه شد. با این‌که این هم حق مطلب را ادا نمی‌کند اما می‌توان به فال نیک گرفت و خوشبین بود که شروع یک جریان دنباله‌دار باشد. یعنی این امید و آرزو که همۀ آثار او به فارسی ترجمه شوند و، از آن مهم‌تر، اهل کتاب و فکر و اندیشه او را جدی بگیرند و از او بیاموزند.

یکی از همین آثار متأخر منتشرشده رویارویی با پاسداران مطلق‌گرایی است که به کلیت فکری کولاکوفسکی می‌پردازد. آقای خسرو ناقد کار ما را ساده کرده و گزینشی عالی از بهترین مقاله‌ها و گفتگوهای کولاکوفسکی در زمینه‌های مختلف انجام داده است تا در کمترین حجم بیشترین تنوع اندیشه‌های کولاکوفسکی را دریابیم. این کتاب خیلی خوب از پنج بخش تشکیل شده است.

بخش اول جستاری طولانی است به قلم آقای ناقد با عنوان «رویارویی با پاسداران مطلق‌گرایی». نویسنده زندگی پرماجرا و ماجرای اندیشه‌های او را به‌تفصیل ترسیم می‌کند. بخش دوم هفت جستار از خود کولاکوفسکی است که عنوان بلندشان مضمون و مسئلۀ هر کدام را به‌خوبی نشان می‌دهد: «بازنگری مفهوم آرمان‌شهر (آیا می‌توان از پایان اندیشۀ آرمان‌شهری سخن گفت؟)»، «بازنگری مفهوم سنت (حق برخورداری از نابالغی خودخواسته)»، «دیکتاتوری حقیقت (دایره‌ای چهارگوش)»، «آیا جهانی بدون نفرت‌ورزی ممکن است؟»، «عقل‌گریزی در سیاست»، «ذهنیت انقلابی (از مارتین لوتر تا کارل مارکس)» و «آیا فروپاشی کمونیسم رخدادی فلسفی بود؟».

بخش سوم چهار گفتگو با کولاکوفسکی است: «در جست‌وجوی یقین گمشده»، «من مرگ اعلام‌شدۀ احساسات مذهبی را پیش‌بینی نمی‌کنم» و «انسان فقط با خرد زنده نیست»، «انسان به چقدر ایسم نیاز دارد؟ (دربارۀ نیاز به رهبران خطاناپذیر، حتی اگر آن‌ها دروغ بگویند)» در این بخش به برخی از دیدگاه‌های شخصی خود تصریح می‌کند که در نوشته‌هایش نیستند. مثلاً دربارۀ ویتگنشتاین می‌گوید: «من در شمار ستایشگران ویتگنشتاین نیستم. او را چون ماری می‌بینم که به دور خود می‌چرخد و به خود می‌پیچد تا از پرداختن به مسائل اصلی طفره برود؛ به‌ویژه در نظریه‌های فلسفی متأخر خود. منظورم در مرحلۀ بازی‌های زبانی‌اش است. اما، در او چیزی رازورزانه نیز وجود دارد؛ پیوندی میان سکوت شک‌گرایانه و خاموشی عارفانه.» و رک و راست دربارۀ بیزاری‌اش از فوکو و دریدا می‌گوید: «من علاقه‌ای به روشنفکرانی همچون میشل فوکو و ژاک دریدا ندارم و دربارۀ آن‌ها چیزی ننوشته‌ام. آن‌چه از دریدا خواندم بی‌ارزش بود؛ به همین دلیل از ادامۀ مطالعۀ کتاب‌هایش منصرف شدم.»

بخش چهارم تفسیر چهار اسطورۀ کتاب مقدس و یک افسانه از کولاکوفسکی است. به‌طور کلی، کولاکوفسکی به اسطوره عنایت و علاقه داشت و آن را از حیات بشر نازدودنی می‌دانست. او عقل‌گرایانی را که قائل به مرگ اسطوره بودند، ساده و سطحی می‌دانست. مسئله نه مرگ یا نفی اسطوره، بلکه نحوۀ فهم و چگونگی نسبت ما با آن است. بخش پنجم و پایانی کتاب‌شناسی آثار کولاکوفسکی در سه زبان آلمانی، انگلیسی و فارسی است.

به‌طور کلی، جهان اندیشۀ کولاکوفسکی در تقابل با مطلق‌گرایی، جزمیّت و ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه است و در مقابل، دین، اسطوره، عرفان، معنویت و همۀ صورت‌های فرهنگی بشری را به رسمیت می‌شناسد و برای‌شان جا باز می‌کند. البته شکل‌های نادرست و نامعتدل آن‌ها را قبول ندارد. برای نمونه، اگرچه او الحاد نیهیلیستی را رد می‌کند اما منتقد دین نهاینه و متصلب هم هست. دیگر این‌که امور متقابل را در کنار هم می‌نشاند. به‌عنوان مثال، عشق به حقیقت و شجاعت برای آزادی را در کنار هم می‌خواهد. و، شاید از همه مهم‌تر، فیلسوفی امیدوار است و البته کنجکاو و جست‌وجوگر که هیچ‌گاه دست از تفکر و طلب دانایی نمی‌کشد. در این زمینه می‌گوید: «من همیشه کنجکاو بوده‌ام و کنجکاوی خود را پیوسته حفظ کرده‌ام. این کنجکاوی مبین نادانی من است. من دیگر باور ندارم که در زندگی یک بار کتابی به تمامِ معنی بی‌نظیر بیابم که در آن از تمام اسرار و از آن به‌اصطلاح چیز بزرگ پرده برداشته شده باشد. اگر چنین متونی وجود می‌داشت، من آن را خوانده بودم. با این وصف، خودم را همیشه چون دانش‌آموزی احساس کرده‌ام که کنجکاو است و شوق آموختن دارد. من هرگز جایگاه شاگردی را ترک نکرده‌ام.» کتاب پر است از این نوع نکات پخته و پندآموز.

از این‌رو، در پایان، شروع مقالۀ ارزندۀ «بازنگری سنّت» را می‌آورم که هرچند طولانی‌ست اما می‌ارزد که آن را نقل کنم.

«در جوامع گوناگون دو واقعیت موجود را همواره باید به خاطر بسپاریم: یکی آن‌که اگر نسل‌های جدید در مقابل سنتی که از پدران‌شان به ارث برده‌اند پی‌درپی شورش نمی‌کردند و سر به عصیان برنمی‌داشتند، ما امروز هنوز در غارها زندگی می‌کردیم. دوم آن‌که اگر روزی شورش و عصیان علیه سنتِ موروثی فراگیر شود، جای ما دوباره در غارها خواهد بود. پیروی از سنت و ایستادگی در مقابل سنت به یک اندازه برای حیات اجتماعی لازم و ضروری است. جامعه‌ای که در آن پیروی از سنت پرقدرت شود و سنت‌گرایی بر تمام شئونات زندگی مسلط شود، محکوم به رکود و سکون است. از سوی دیگر، جامعه‌ای که شورش علیه سنت در آن همگانی شود و بخواهد با سنت‌ستیزی ادامۀ حیات دهد، محکوم به نابودی است. ازاین‌رو، جوامع همواره هم ایجادکنندۀ ذهنیت سنت‌گرایانه و محافظه‌کارانه‌اند و هم پدیدآورندۀ روحیۀ عصیانگر و سنجشگر؛ هر دو ضروری است، اما فراموش نکنیم که این دو همیشه فقط در تضاد و ناسازگاری، و نه در ترکیب و آمیزش، قادر به همزیستی با یکدیگرند.»

رویارویی با پاسداران مطلق‌گرایی (جهان اندیشگی لِشِک کولاکوفسکی)

نویسنده: لشک کولاکوفسکی

تدوین‌کننده و مترجم: خسرو ناقد

ناشر: نشر نی، چاپ اول 1402

276 صفحه، 190000 تومان


شاید این مطالب هم برایتان جالب باشد: