تنوع تجربۀ دینی

نویسنده: ویلیام جیمز

مترجم: حسین کیانی

ناشر: انتشارات حکمت

فقر، به‌واقع، زندگی پرشوری است، بدون درجه و نشان‌ها و لباس‌های فاخر یا تشویق‌ها و دست‌زدن‌های مردم هیجان‌زده یا دروغ و چاپلوسی و لفاظی. وقتی می‌بینیم ثروت‌اندوزی به‌صورت یک آرمان و کمال مطلوب در مغز استخوان نسل ما نفوذ می‌کند با خود می‌گوییم آیا برای اصلاح روحیۀ معنوی زمان خود به فقر به‌عنوان یک دعوت دینی ارزشمند نیازی نداریم؟

به‌ویژه در میان ما مردمان انگلیسی‌زبان باید ندای ارج نهادن به فقر را یک‌بار دیگر با صدای بلند سر داد. ما الان می‌ترسیم فقیر بشویم. هر کس بخواهد زندگی ساده و فقیرانه‌ای را برگزیند تا حیات باطنی خود را آزاد سازد، حقیر می‌شماریم. اگر ببینیم او خود را با مردم بازارپیشۀ کوچه و خیابان همرنگ نمی‌کند، او را بی‌روح و فاقد شور و احساس می‌دانیم. ما حتی قدرت تصور معنای آرمان کهن فقر را از دست داده‌ایم: فارغ شدن از دلبستگی‌های مادی، آرامش روح، بی‌تفاوتی مادی، توانایی از جان گذشتن در هر لحظه‌ای که می‌خواهیم – به‌طور خلاصه، خلق و خوی قهرمانی و جنگندگی اخلاقی. ما که از طبقات بالای جامعه هستیم از سختی‌ها و تنگناهای زندگی مادی چنان وحشت داریم که در تاریخ بی‌نظیر است. وقتی که ما ازدواج را آن‌قدر به عقب می‌اندازیم تا خانه‌هایمان از نظر لوازم و تسهیلات زندگی کامل گردد، و از فکر این‌که فرزندی بیاوریم اما حساب بانکی نداشته باشیم به خود می‌لرزیم و از این‌که کارهای یدی انجام دهیم وحشت داریم، وقت آن است که اندیشمندان علیه این گونه حالات سست و غیردینی اعتراض کنند.

درست است که چون ثروت فرصت‌هایی را برای دست‌یابی به اهداف آرمانی و انجام حرکت‌های مطلوب فراهم می‌سازد بهتر از فقر است و باید آن را برگزید، اما ثروت این کار را فقط در بخشی از موارد واقعی انجام می‌دهد. به عبارت دیگر، میل به تحصیل ثروت و ترس از دست دادن آن یکی از عوامل مهم ایجاد ترس و بزدلی و شیوع فساد است. هزاران واقعه و مواردی وجود دارد که یک فرد مقید به ثروت باید خود را بنده و اسیر آن‌ها نماید، درحالی‌که کسی که از فقر وحشتی ندارد آزاد است. فکر کنید اگر ما می‌خواستیم خود را وقف اهداف غیرمتداول و نامتعارف کنیم، بی‌تفاوتی فردی به فقر چه قدرتی به ما می‌داد. در این حال، ما دیگر نیازی نداشتیم جلوی زبان خود را بگیریم یا بترسیم. موجودی‌های ما ممکن است کاهش یابد، امید به ارتقا و ترقّی ما ممکن است محو و نابود شود، حقوق و دستمزدها قطع گردد، انجمن‌های ما بسته شود، اما در حالی که زندگی می‌کنیم با استواری تمام موجودیّت خود را شهادت می‌دهیم و الگوی ما موجب کمک به آزادی نسل آینده می‌گردد. این هدف پشتوانه‌های خود را می‌خواهد، اما ما به نسبتی که فقر را بپذیریم می‌توانیم خدمتکاران آن باشیم.

از شما می‌خواهم دقیقاً به این مسئله توجه نمایید، زیرا بدیهی است که ترس از فقر که در میان طبقات تحصیلکرده شیوع پیدا کرده وخیم‌ترین بیماری اخلاقی است که تمدن امروز ما دچار آن شده است.

بیاید با خودمون صادق باشیم! از خودمون بپرسیم که از خوندن یک کتاب خوب چقدر مطلب گیرمون میاد؟ کل چیزی که بعد از مطالعۀ کامل یک کتاب خوب یاد می‌گیریم چقدره؟ به نظرم یک کف دست مطلب بیشتر نیست. یعنی، اگر دربارۀ اون کتاب از ما توضیح بخوان، بعیده بیشتر از یک صفحه حرفی برای گفتن داشته باشیم. پس، نتیجۀ یک کتاب خوب یک صفحه بیشتر نیست. خب، یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب از این که دیگه کمتر نیست. بنابراین نباید چنین صفحاتی رو دست‌کم بگیریم. ارزش یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب به اندازۀ یک کتابِ کامله. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که از این نوع صفحات شکار کنیم و بذاریم این‌جا. این جور صفحات به‌نوعی راه میان‌بر به حساب میان؛ زود و یک‌راست ما رو می‌رسونن به اصل مطلب. پس بفرمائید از این طرف!