
تاریخ
نویسنده: جان ایچ. آرنولد
مترجم: احمدرضا تقاء
ناشر: نشر ماهی
تاریخ تنها یکی از چندین رشتهای بود که پس از انقلاب صنعتی «حرفهای» شد و در واقع نسبتاً دیرتر از دیگر حوزههای علوم انسانی بهعنوان موضوعی جدی برای مطالعه در دانشگاهها مطرح گردید. در اواخر قرن نوزدهم مورخان شروع به تشکیل گروههای حرفهای (نظیر انجمن تاریخ امریکا) و راهاندازی نشریات تخصصی کردند. در طول قرن بیستم شمار فزایندهای از مورخان در مقطع دکتری تحصیل کردند، در دانشگاهها مشغول به کار شدند و مدعی جایگاه معتبر «حرفهای» شدند. یکی از عوامل محرک حرفهایشدن در پایان قرن گذشته افزایش توان اقتصادی دولتهای مدرن برای حمایت از طبقۀ روشنفکر بود. یکی از اثرات این توانایی تمایل برای بهخدمتگرفتن تاریخ برای رفع نیاز دولت-ملتها به تولید تاریخهای «ملی» بود. آن نوع پرسشهای تاریخی که اولین مورخان حرفهای در کشورهای مختلف میپرسیدند نیز تا حدی برخاسته از همین نیاز بود. انگلستان خود را نقطۀ اوج دموکراسی پارلمانی میدانست و به امپراتوریاش مباهات میکرد، فرانسه انقلاب 1789 را سرآغاز پیدایش دولتهای مدرن تلقی میکرد، آلمان به «برتری» نژاد و فرهنگ خود میبالید، و آمریکا به «تفاوت» مفروضش با الگوهای اروپایی افتخار میکرد. حرفهایشدن تاریخ نهتنها مورخان را از نیازهای فرهنگ خاص خودشان و جانبداری از آن رها نکرد، بلکه موجب تقویت این وابستگی شد.
از آنجا که من خودم نمک پروردۀ نظام حرفهای هستم، نمکدانشکنی است اگر بیش از این از دست آن آه و ناله سر دهم. ولی بد نیست به بهایی که مورخان بابت جایگاه حرفهایشان پرداختهاند اشاره کنیم. اول اینکه بین افراد عادی کتابخوان و مورخ دانشگاهی فاصلهای رو به گسترش به وجود آمده است؛ مطلبنوشتن برای نشریات تخصصی یا چاپ رساله در مطبوعات دانشگاهی معمولاً به معنای نوشتن برای کمتر از پانصد نفر مخاطب است. قسمت عمدۀ چیزهایی که برای هر خوانندهای جالب و مهم است زیر پوشش سرد و بیروح دم و دستگاه حرفهای از دید پنهان میماند. دوم اینکه «حرفهای»شدن گاه باعث شده مورخان وانمود کنند که همچون خدا از حال و گذشته جدا هستند و میتوانند قضاوتی بیطرفانه دربارۀ حال و گذشته داشته باشند. به این موضوعات بیشتر خواهیم پرداخت، ولی در اینجا فقط اشاره میکنیم که «حرفهای»بودن به معنای «بیطرف»بودن نیست، بلکه در اکثر مواقع به معنای «مزدبگیر»بودن است. امروزه مورخان از طریق کاری که انجام میدهند امرار معاش میکنند، که این به معنای سروکلهزدن با کمیتههای دانشگاه، شورای بودجه، و ناشران نشریات تخصصی است. مورخان مثل اکثر مردم در درون شبکهای از صاحبان منافع عمل میکنند. نکتۀ آخر اینکه حرفهایشدن موجب دستهبندی هم شده است. کمتر مورخی خود را در تعداد زیادی حوزۀ مختلف صاحبنظر میداند و هر مورخی معمولاً بهنوعی در یک حوزه تخصص بیشتری دارد. من مطمئن نیستم که این دستهبندیها «چیز بدی» باشد و شاید ناگزیر و حتی سازنده هم باشد. اما بههرحال برای ما به معنای آن است که «تاریخ» (هم به معنای کاری که مورخان انجام میدهند و هم روایتی که از گذشته به دست میدهند) هرگز نمیتواند فقط یک داستان واقعی باشد.
بیاید با خودمون صادق باشیم! از خودمون بپرسیم که از خوندن یک کتاب خوب چقدر مطلب گیرمون میاد؟ کل چیزی که بعد از مطالعۀ کامل یک کتاب خوب یاد میگیریم چقدره؟ به نظرم یک کف دست مطلب بیشتر نیست. یعنی، اگر دربارۀ اون کتاب از ما توضیح بخوان، بعیده بیشتر از یک صفحه حرفی برای گفتن داشته باشیم. پس، نتیجۀ یک کتاب خوب یک صفحه بیشتر نیست. خب، یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب از این که دیگه کمتر نیست. بنابراین نباید چنین صفحاتی رو دستکم بگیریم. ارزش یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب به اندازۀ یک کتابِ کامله. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که از این نوع صفحات شکار کنیم و بذاریم اینجا. این جور صفحات بهنوعی راه میانبر به حساب میان؛ زود و یکراست ما رو میرسونن به اصل مطلب. پس بفرمائید از این طرف!