از نوجوانی به منبر روحانیون روشن‌روان گرایش داشتم. در نسل ما مرحوم آیت‌الله بهجت (ره) جایگاهی بلامنازع داشت. یادم هست که از پرتکرارترین سؤال‌ها از ایشان، و احتمالاً بسیاری اهل فضیلت دیگر، راه رسیدن به حضورقلب بود؛ نقطه‌ای سوق‌الجیشی در سلوک که سکوی هرگونه تعالی‌ای به شمار می‌آید. پاسخ آن مرحوم ساده بود. می‌گفتند:

«تمام زندگی تابع ساعت و لحظۀ نیایش و نماز است. در نماز هم باید متوجه موقعیتی که در آن هستی باشی و هر وقت حواست پرت شد، برگردی و عنان ماجرا را از دست خیال و ذهن باز پس‌گیری.» (1)

بسیاری از مخاطبانِ سخن ایشان، مثل من، گمان می کردند چیزی دستشان را نگرفته و باز همین سؤال را از هرکسی که به او ظنّ خوبی داشتند می‌پرسیدند. در این میان، سؤال اصلی و مشکل عمده این بود که چه باید کرد؛ برای توجه، حضور قلب، مراقبه، تمرکز و در یک‌کلام عنان ذهن را به دست گرفتن. جزئیات ماجرا هم معمولاً حواله می‌شد به جلسات خصوصی‌تر که برای مثل من تشخیص دوغ و دوشاب‌شان به این سادگی‌ها نبود. تجربۀ تلخ بسیاری دوستان هم همیشه تلنگری بود که بی‌گدار به آب نزنم.

در هر صورت، همیشه این مسائل در ذهن من بود. مسائل جاگیرشده در اعماق ذهن گاهی برای تنفس به سطح می‌آیند و آدمی را به واکنش کوری فرا می‌خوانند. معمولاً ذهن من به گوگل کردن بدون نقشۀ ذهنی خاصی ره می‌برد. از این رو، بارها و بارها کلماتی مثل مراقبه، توجه، حضور قلب، تمرکز و مانند آن را گوکل می‌کردم و در نتایج به دنبال چیزی دندان‌گیر چشم می‌گرداندم. رفته‌رفته نتایجی مربوط به عرفان‌های شرقی بیشتر و بیشتر شد و نظرم را جلب کرد. دنبال کتاب کوچکی برای شروع می‌گشتم. باز نام چندنفر بیشتر تکرار می‌شد. فیلتر دیگری هم گذاشتم و آن هم جمع‌وجور بودن کتاب بود. نتایج محدودشد به چندتایی کتاب از جمله همین معجزۀ توجه‌آگاهی ؛ کتابی مختصر و در قطع کوچک با حدود 70-80 صفحه از تیک نات هان استاد بلندآوازۀ ذن که همین اخیراً درگذشت.

خواندن کتاب ساعتی بیشتر طول نکشید. مطالب خاص و مهمی هم در آن گفته نشده بود. محتوای بدیع و جدیدی هم نداشت. اما با تمام این‌ها فوق العاده بود. چرا؟ چون دقیقاً درصدد حل همان مسئلۀ اصلی برآمده بود؛ مسئلۀ توجه و آگاهی و زیر و بم رسیدن به آن. تمام کتاب در خدمت چنین هدفی است. بسیار ساده و صمیمی و روان مسئله را می شکافد و قدم‌به‌قدم و با نظمی خوش و ناظر به پرسنده‌ای مبتدی مطالب را پیش می‌برد، و از مشکلات و آفت‌های ذهن به‌خوبی آگاه است:

«ذهن همچون میمونی است که در جنگل از شاخه‌ای به شاخۀ دیگر تاب می‌خورد. برای این‌که هیچ‌یک از حرکات ناگهانی میمون از نظر دور نماند، باید دائماً میمون را تماشا کنیم و حتی با آن یکی شویم. …. وقتی ذهن پیوسته و مستقیماً از خودش آگاه باشد، دیگر مانند میمون نیست. دو ذهن وجود ندارد که یکی از شاخه‌ای به شاخۀ دیگر تاب بخورد و دیگری در پی او باشد تا با تکه طنابی اسیرش کند.»

خوبی کتاب در قدرت اقناع مخاطب به دور از هرگونه تنش و اجباری است، درست بر وفق شفقت و خیرخواهی متوقع از یک انسان نیک‌نفس و معنوی. دیگر مزیت مهم کتاب این است که سلوک یا راه‌روی را چه در مقاصد و چه در مبادی جدا از زندگی روزمره نمی‌بیند. در متن زندگی در پی تعالی و ارتقا است. نقطه‌ضعف بسیاری از به‌اصطلاح جلسات معرفتی و اساتید عرفان همین منسلخ کردن مخاطبان از زندگی جاری و ساری است:

«مردم معمولاً راه‌رفتن روی آب یا هوا را معجزه می‌دانند. اما من فکر می‌کنم معجزۀ واقعی راه‌رفتن روی آب یا هوا نیست، بلکه راه رفتن روی زمین است. یک ترانۀ محلی ویتنامی می‌گوید: “سخت‌ترین کار، تمرین در خانه است، دوم در شلوغی، سوم در معبد”.»

مزیت سوم تابعی از دومی است: مجال دادن به تنوع انسان‌ها و ارزش‌داوری‌های متفاوت‌شان تا آن‌جا که با سامان هر گونه زندگی به‌هنگام منافاتی ندارد. این هم چیزی قیمتی است. چراکه یک آفت بسیاری از نظرات و مکاتب عرفانی، اصرار آن‌ها بر انحصار نجات‌بخشی در مسلک‌شان است؛ نگاه مقدس‌مآبانه به هر آن‌چه مربوط به طریقۀ آن‌هاست. به تجربۀ شخصی و فردی افراد بی‌توجه‌اند و، در مقابل، مرامشان را یگانه و بی‌همتا می‌دانند. نتیجۀ این امر می‌شود نسخه‌پیچی واحد برای همه با تشخیص و نتایج صددرصد تضمینی و به شرط چاقو. ولی این کتاب این‌طور نیست. به نظر خود مؤلف باید متوجه بود و مایۀ کار را گرفت و خشت‌برخشت سقف خود را زد. ملات آن هم تجربۀ آگاهانه در هر قدم است.:

«موضوعات و روش‌های بسیاری برای مراقبه وجود دارد، آن قدر زیاد که گمان نمی‌کنم بتوانم همۀ آن‌ها را برای دوستانم بنویسم. اگر بدانیم چطور هشیارانه زندگی کنیم، می‌دانیم چطور از قلب و ذهن خود مراقبت و محافظت کنیم… موضوعات مراقبه باید واقعیت‌هایی باشند که ریشه‌های حقیقی در خودمان دارند. نه موضوعاتی که گمانه‌زنی‌های فلسفی‌اند.»

شگفت آن‌که وقتی در فرازهای پایانی کتاب، داستانی کوتاه از تولستوی را نقل می‌کند، در انتها می‌گوید:

«داستان تولستوی مانند حکایتی از کتاب مقدس است: هیچ از متون مقدس کم ندارد.»

فایدۀ مهم دیگر کتاب هم این است که تیک نات هان در فصل واپسین کتاب راه‌های متعدد و البته مرتبی برای مراقبه و تقویت توجه با توضیحاتی کاربردی فهرست کرده است؛ تدوینی مناسب برای رجوع چندباره تا به راه و روش خودمان برسیم. به قول خود او در طلیعۀ این فصل:

«تمرین‌ها و رویکردهای بسیاری در مراقبه هست که اغلب از آن‌ها استفاده کرده‌ام، آن‌ها را به روش‌هایی مختلف با شرایط و ترجیحات خودم سازگار کرده‌ام. هرکدام را که دوست دارید انتخاب کنید و ببینید کدامشان برای شما مناسب‌ است. ارزش هر روش، بسته به نیازهای منحصر‌به‌فرد شخص، فرق می‌کند

نکتۀ آخری که می‌خواهم به آن اشاره کنم در راستای مقدمه‌ای است که با یادکرد از مرحوم آیت‌الله بهجت (ره) آوردم. کتاب‌هایی مثل آثار تیک نات هان حتی برای کسانی که دل در گروی سنت معنوی اسلامی دارند نیز بسی جذاب و راهگشاست. چون حلقۀ واسطی است برای رسیدن به عمق تعلیماتی که توسط عرفان اسلامی بیان شده است. البته منظورم این نیست که تعلیمات ذن سطحی است که عمقش تعلیات عرفانی اسلامی است. نه؛ من چنین نگرشی ندارم، اما معتقدم می‌توانند چنین کارکردی داشته باشند. مکاتبی عرفانی مثل ذن بودیسم بیشتر و زودتر و درست‌تر خود را با شرایط زندگی انسان معاصر مربوط کرده‌اند و راهی گشوده‌اند. دالان‌ها و نقب‌هایی که زده‌اند می‌توانند نمونه‌های مناسبی برای دیگر مکاتب عرفانی باشند. هرچند به نظرم اصلاً تنافی و تهافتی هم نیست که دیگرانی بخواهند راه‌های دیگری را بگشایند و از راه‌های پاخورده و مطمئنی که گشوده شده تن بزنند.

 

پی‌نوشت:

(1) قطعات صوتی و تصویری متعددی از مرحوم آیت‌الله بهجت(ره) در موضوع حضورقلب در فضای اینترنت دستیاب است.

معجزۀ توجه‌آگاهی

نویسنده: تیک نات هان

مترجمان: مرتضی کشمیری و پیوند جلالی

ناشر: نشر کرگدن