گزنوفانس، فیلسوف نامدار باستانی، گلایه داشت از این‌که آدمیان خدایان را به شکل خود درآورده‌اند: «اهالی اتیوپی به خدایانی باور دارند که سیاه و پهن‌بینی هستند، درحالی‌که خدایانی که اهالی تراکیه می‌پرستند، سرخ‌مو و چشم‌آبی‌اند. اگر گاوها و اسب‌ها یا شیرها می‌توانستند نقاشی بکشند، آن وقت اسب‌ها خدایان را به شکل اسب و گاوها به شکل گاو می‌کشیدند و شکل بدن آن‌ها را شبیه بدن خود درمی‌آوردند.»

هنوز هم این عادت از سر ما آدم‌ها نیفتاده. هنوز هم دوست داریم خدا شبیه خودمان باشد. در تخیل‌مان می‌خواهیم دست پدرانه‌اش را روی سرمان بکشد و نوازش‌مان کند و آغوش مادرانه‌اش را به روی‌مان بگشاید. اما قضیه همین‌‌جا ختم به خیر نمی‌شود. آدم‌هایی هستند که کلاس‌شان بالاتر از تصور و تخیل خداوند است. آن‌ها با خدا و یا نزدیکانش رودررو می‌شوند. حالت‌هایی برای‌شان پیش می‌آید که خدا یا اولیائش را می‌بینند یا خود را به طرزی وصف‌ناشدنی در محضرش می‌یابند. این جور آدم‌ها کم‌اند. خیلی کم. ولی در هر فرهنگ و زمانه‌ای هستند. ایراد کار این‌جاست که توصیفات و گزارش‌هایی که از شهود و مکاشفۀ خود ارائه داده و می‌دهند تفاوت‌ها و حتی تضادهایی تأمل‌برانگیز دارند. در همۀ ادوار تاریخ و اکثر جوامع بوده و هستند کسانی که تجربه‌‌های دینی و عرفانی داشته‌اند. در میان این گزارشگران آدم‌های شیاد یا دچار اختلال عصب‌شناختی زیاد است، اما آدم‌های درستکار و قابل اعتماد هم فراوان بوده‌اند که چنین تجربیاتی ارائه کرده‌اند. اما مسئله این است که آیا وقتی خدا را ادراک می‌کنیم، باید نتیجه بگیریم که آن خدا با همان خصوصیاتی که ادراکش کردیم واقعاً وجود دارد؟ اگر تجربه‌های دینی و عرفانی ناظر به واقعیت قدسی‌اند، پس علت این تکثر و تخالف در تجارب معنوی ادیان و فرهنگ‌های گوناگون چیست؟

 

تجربۀ دینی در الهیات جدید

بسیاری از فیلسوفان عصر جدید – از مرحوم شلایرماخر که دو قرن پیش وفات یافته تا جناب سوئین‌برن که در 87 سالگی هنوز مشغول تفلسف است – از تجربه‌های دینی و عرفانی به عنوان مبنایی برای باور به خدا استفاده کرده‌اند. هرچه گذشته ادعای این فلاسفه متواضعانه‌تر شده است. یعنی در ابتدا می‌گفتند تجربۀ دینی می‌تواند دلیل یا علت اثبات وجود خدا و باور به او باشد؛ اما رفته‌رفته ادعای‌شان تقلیل یافت به این‌که بر اساس تجربۀ دینی می‌توان باور به خدا را امری معقول دانست.

 

ادراک بی‌واسطۀ خدا

در چند دهۀ اخیر برخی از فیلسوفان سر این مسئله که تجربۀ امر قدسی بی‌واسطه است یا نه، جنگ و دعوا داشته‌اند. عده‌ای اصرار دارند که همۀ تجربه‌های معنوی با واسطۀ مفاهیم و باورهای از‌پیش‌‌داشتۀ تجربه‌گر رقم می‌خورند؛ اما برخی می‌گویند که در تجربه‌های ناب دینی و عرفانی، خدا یا تجلی او در وهلۀ اول بدون هیچ واسطه‌ای ادراک می‌شود، و به‌کاربردن مفاهیم و باورها در مقام تشخیص و توصیف رخ می‌دهد.

ویلیام آلستون تلاش زیادی کرد تا نشان‌دهد ادراک خدا بی‌واسطه است و علاوه بر این، تجربۀ دینی را می‌توان منبع وثاقت و اعتبار دین دانست. او کتاب معروفی به نام «ادراک خدا» دارد که نمایانگر تلاش‌های مفصل و جانانۀ اوست برای تبیین این‌که تجربۀ دینی می‌تواند یک روال باورساز قابل اعتماد باشد، همان‌طور که تجربۀ حسی منبع بسیاری از باورهای ماست.

فیلسوفان تحلیلی انتقادات زیادی به رئالیسم مستقیم یا خام آلستون داشته‌اند، اما دکتر بابک عباسی در کتاب «تجربۀ دینی و چرخش هرمنوتیکی» برای این منظور به سراغ فلسفۀ قاره‌ای می‌رود و نقدی بسیار اساسی‌تر ارائه می‌کند.

 

از ادراک بی‌واسطه خبری نیست

لبّ مطلب این است: «تفسیر در بن شهودهای ما نهفته است.» بیایید مسئله را خیلی ساده مطرح کنیم. ما از وقتی به دنیا می‌آییم تا به خودمان بیاییم حداقل پانزده بیست سال را از سر می‌گذرانیم. فرض کنید در بیست سالگی به سرمان بزند که همۀ باورها، مفاهیم و اندیشه‌هایی که جهان و خودمان را با آن‌ها می‌فهمیم دور بریزیم و یک بنای فکری تر و تازه و تمیز بنا کنیم. زهی خیال باطل! «فهم» ساختمان یا شهری از وجود ما نیست که بتوانیم کلاً تخربیش کنیم و طرحی نو دراندازیم. فهم، نحوه و اساس هستی ماست. برای تخریبِ بخشی از آن باید از بخش دیگری استفاده کنیم. اصلاً چه طور شد که فهمیدیم باید فهم‌مان را متحول کنیم؟ بله؛ دقیقاً، به برکتِ خود فهم. فهمیدن، شغل اساسی ما در جهان است و ابزار این شغل بسیار پیش‌تر از به دنیا آمدن‌مان ساخته شده و اکنون در اختیار ما قرار گرفته است. هیچ ادراک لخت و بی‌واسطه‌ای وجود ندارد. همه چیز در جهانی پیش‌ساخته درک می‌شود.

این رؤیای دکارتی که می‌توان فهمیدن را از نو آغاز کرد به دوران کودکی فلسفه مدرن تعلق دارد. ما حتی اگر از بدو تولد هم فلیسوف باشیم باز هم شدیداً گرفتار محدودیت‌های پیش‌بنیاد جهانی هستیم که در آن زاده می‌شویم. تاریخ، سنت، فرهنگ و زبان نه‌فقط فهم را ممکن می‌سازند، بلکه آن را تعین می‌بخشند. تک‌تک عناصر جهان ما گرانبار از معانی‌ای است که میراث هزاران سالۀ تاریخی، فهم آن‌ها را از دریچۀ سنت و زبان ممکن ساخته است. در کنار همۀ این‌ها، تجارب شخصی هر فردی از بدو تولد، ادراک خاص او از دنیا را می‌آفریند.

علاوه بر واقع‌بودگی به معنایی که شرحش رفت، عناصر مهم دیگری نیز در فهم نقش دارند:

  • حالت‌مندی: ما همواره واجد نوعی حال هستیم که ما را متوجه اموری می‌کند که برای‌مان اهمیت دارد. فارغ شدن از حال برای ما میسر نیست. اگر هم از حالی فارغ شویم این کار را باکمک حال دیگر انجام می‌دهیم. همدلی، اعتنا، دوست داشتن یا حتی رویگردانی حالاتی هستند که زمینۀ آشکار شدن جهان را فراهم می‌کنند.
  • زمینه‌مندی: شناخت و تجربۀ آدمی همواره در یک افق معرفتی رخ می‌دهد. گفتمان فکری که ذهن در آن تنفس می‌کند پیشاپیش رنگ خود را بر نظر و شناخت و کنش آدمی می‌زند.
  • کل‌نگری: هر جزئی از معرفت در دل یک کلیت معنا می‌یابد. این مسئله به دور هرمنوتیکی هم مرتبط است: فهمِ کل، در گرو فهمِ جزء است و بالعکس. درک معنای جمله وابسته به درک تک‌تک اجزای آن است و فهم معنای هر کلمه منوط به فهم معنای کلی جمله و عبارت.

تجربۀ دینی نیز ادراکی است در عداد سایر ادراکات. هر تجربه‌ای یک فهم است و هر فهمی از ریشه آغشته به تفسیر است. پیش از آن‌که بخواهیم ادراکات معنوی‌مان را تفسیر کنیم آن‌ها در لحظۀ وقوع تفسیر یافته‌اند و اساساً مبتنی بر فهم محقق شد‌ه‌اند؛ فهمی که نحوۀ هستی ماست و هستی‌ای که ساختاریافته از بی‌نهایت چیز است.

اگر به این مسائل و مباحث علاقه دارید، «تجربه دینی و چرخش هرمنوتیک» بسیار به دردتان می‌خورد. فصل اول بیانی شیوا و گیرا درباب چیستی، انواع و اصالت تجربۀ دینی دارد. بابک عباسی فصل‌های دو تا چهار نظریۀ ویلیام آلستون را در خصوص تجربۀ دینی به خوبی شرح داده و کندوکاو می‌کند. در فصل آخر، چرخش هرمنوتیکی را به زیبایی توضیح می‌دهد و تجربۀ دینی را بر اساس هرمنوتیک فلسفی تبیین می‌کند. این فصل، نسبت به بیشتر کتاب‌های ترجمه‌ای دربارۀ هرمنوتیک، مانند کتاب زیمرمن، محتوای غنی‌تر و رساتری دربارۀ هرمنوتیک ارائه‌ می‌دهد.

در نهایت مطالعۀ کامل و دقیق این کتاب خیلی خوب را به همۀ علاقمندان به فلسفه، دین‌پژوهی و هرمنوتیک توصیه می‌کنم؛ زیرا کتاب‌های خیلی خوب هرگز خلاصه نمی‌شوند. کتاب خیلی خوب را می‌توان شرح و بسط داد، اما نمی‌توان طوری تلخیص کرد که حق مطلب ادا شود؛ چرا که مانند عمارت باشکوهی است که هر آجر و کاشی آن حرفی برای گفتن دارد.

تجربۀ دینی و چرخش هرمنوتیکی (بررسی و نقد آرای ویلیام آلستون)

نویسنده: بابک عباسی

ناشر: انتشارات هرمس

فیلد های مورد نظر را انتخاب یا مخفی کنید، همچنین با درگ کردن میتوانید محل آن را تغییر دهید.
  • تصویر
  • امتیاز
  • قیمت
  • قابلیت تنظیم ارتفاع
  • محل نگهداری خودکار
  • قد
  • ابعاد کفی صندلی
  • محل نگهداری لبتاب
  • یقه
  • رنگ بندی
  • محل نگهداری کارت اعتباری
  • ویژگی های زیره
  • ابعاد
  • جنس پشتی
  • طرح پارچه
  • جنس پارچه
  • کلاه
  • نحوه بسته شدن
  • مقاومت در برابر ضربه
  • جنس فریم کفی
  • جیب داخلی
  • حجم داخلی
  • محل نگهداری کلید
  • کشور سازنده
  • تعداد دسته
  • جنس زیره کفش
  • جنس رویه
  • قابلیت چرخش
  • ابعاد پشتی صندلی
  • جنس فریم پشتی
  • وزن کفش (یک لنگه)
  • سایز
  • قد آستین
  • بند یدک
  • مناسب برای
  • مورد استفاده
  • قابلیت شستشو
  • بند و دستگیره
  • جنس فلز
  • جنس شیشه
  • اضافه به سبد خرید
مقایسه
علاقه مندی ها 0
صفحه علاقه مندی ها خرید را ادامه دهید