چرا باور؟
نویسنده: جان کاتینگهام
مترجم: شروین مقیمی زنجانی
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
وفاداری مذهبی، بهمثابۀ کلیدی جادویی برای موفقیت، چه در این جهان و چه در آن جهان، بهدرستی فهم نشده است. واقعیت این است که ندای مذهبی، در ابتدا دعوت به آموزههای مابعدالطبیعی معین نیست، بلکه بنا به ماهیت و سرشتش و نیز در اساس، متضمن فراخواندن به رشد اخلاقی است؛ فرمانی برای درستی و صداقت؛ چالشی ناظر بر دگرگونی در زندگی شخص. این عقیده که خداوند، کسی است که به منتهای درجه، علاقمند است ببیند آیا کسی نام خود را در نقطهچین ثبت کرده است یا نه، و برای مثال شرح و تفسیری ویژه از ماهیت و سرشت راستین تثلیث، یا شرخی مشخص از مابعدالطبیعۀ باریکبینانۀ مربوط به استحالۀ جوهری را پذیرفته یا خیر، آشکارا، ضد و نقیض است: این عقیده، به الوهیت ناظر بر عشق و محبتِ اعلادرجهای که آن را مفروض میانگارد، تنگنظری و کوتهفکریِ بروکرات استالینیست را نسبت میدهد.
البته این به معنای تحقیر و دست کم گرفتن آموزههای مزبور نیست، بلکه برای رد این آموزۀ مضحک و غریب است که شرکت در آیینهای دینی با عنوانی مشخص، خودبهخود جایگاه مناسبی را برای فرد در صف بهشت رقم خواهد زد. آنانی که به نیازمند، گرسنه، بیمار و زندانی کمک نمیکنند، با همۀ زهد و پرهیزکاریشان، به طرزی سرد و هولناک عذرشان خواسته میشود.
البته تبعیت مذهبی، نیازمند، و به طور قطع مستلزم یک ابزار انتقال است؛ و مؤمنان، باورشان را بهدرستی در اشکال پرستش و عبادتشان متجلی میکنند و با عشق و شور و شعف بدان میپردازند، اما یک مؤمن راستین بههیچوجه اعتقاد ندارد که همراه شدن با آیینهای مذهبی، بهخودی خود، شرطی ضروری یا شرطی کافی برای رستگاری است. آیینهای مذهبی کافی نیست، زیرا هیچ چیز از اهمیتِ ضرورتِ نیاز به کمک کردن به فرد رنجور و درمانده کم نمیکند یا جایگزین آن نمیشود. اما باید دربارۀ این موضوع محتاط و مراقب باشیم.
وقتی شرکت در مراسم مذهبی برای مؤمنی کانون نگهدارندۀ زندگی اخلاقی و معنوی اوست، انقطاع از آن منبع لطف به ازمیانرفتن آن نظامِ حافظِ زندگی منجر میشود که باور او را تغذیه میکند. با این حال این بههیچوجه به معنای گفتن این نیست که کسانی که به هر دلیلِ تاریخی یا فرهنگی، در بیرون از این دایرۀ آیینی و عبادتگرایانه قرار گرفتهاند، رستگار نمیشوند. بهرغم تاریخ اسفبار محکومیتها و نکوهشهای دستگاه دستگاههای روحانی علیه «کافران»، مستولیشدن بر کوشش انسانها برای فشار آوردن به اشکال متفاوت باور یا حتی فِرَق متفاوت مذهبی، برای منطبق کردن آن با تنها شیوۀ درست از آیینهای دینی، یا تأکید بر اینکه «هیچ رستگاری و نجاتی بیرون از کلیسا» وجود ندارد، باز هم تعلیم محوری مسیح، صریح و آشکار است: «قضاوت نکن تا قضاوت نشوی.»
اینکه خود را در مقامی بدانیم و در مورد دیگر همنوعان خود تصمیم بگیریم که آیا اهل رستگاری هستند یا خیر، یک تکبر و غرور بیشرمانه و شنیع است. و البته لزوماً یک لیبرالیسم سست را ایجاب نمیکند که هر چیزی رواست؛ زیرا بیشک، دیدگاه دینی، حاکی از یک چارچوب اخلاقی باثبات و نیز حقیقت «داوری فرجامین» است؛ اینکه در نهایت هر کس باید پاسخگوی اعمال خویش باشد. اما داوری بدین معناست که هر کس ملزم به پاسخگویی دربارۀ تمامیت و درستی زندگی و اعمال خودش است، نه صادر کردن حکم دربارۀ زندگی و اعمال دیگران.
سردبیر
سردبیر ماهدبوک